سردی حوصله...

  

حوصله ام برفی است

با یک عالمه قندیل دلتنگی از گوشه ی دلم آویزان

آهای کافیست

کمی "ها" کنید که آب شوم...

هوا دو نفره است و نیستی...

من کوچه ها را بالا و پایین میکنم

برای دهن کجی به آسمان...

درد...

اگر بازیگر زندگی خود نباشی

بازیچه آن میشوی

و این یعنی درد...

سنگ تمام...

آدمها برای هم سنگ تمام می گذارند

اما نه وقتی که در کنارشان هستی.نه...

آنجا که در میان خاک خوابیدی

سنگ تمام می گذارند و....

تنها...

صندلی کنار صندلی ام بگذار

همنشینی با تو یعنی

تعطیلی رسمی تمام دردها...

...

چه تلخ است

علاقه ای که عادت شود

عادتی که باور شود

باوری که خاطره شود

و خاطره ای که درد شود...

درد...

درد دارد

وقتی من عاشقانه هایم را

می نویسم

دیگران یاد عشقشان می افتند

اما تو بیخیالی...

روزگار...

روزگار ما نگاری داشتیم

این چنین خوار نبودیم اعتباری داشتیم

ای که در فصل خزان دیدی مرا با پشت خار

این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم...

نگاه باران...

نگاه ساکت باران به روی صورتم می لغزد

ولی یاران نمی دانند که من دریایی از دردم

به ظاهر گرچه میخندم ولی

اندر سکوت تلخ میمیرم...

 

...

وقت اذان زیر باران وقتی کسی دلش بشکنه

وقت اذان زیر باران دعا میکنم که دلت هیچوقت نشکنه...